بیشتر یا مهم‌تر؟

نگاهی به آموزه‌های سواد مالی در کتاب «آن کفش‌ها»

داستان‌ها تجربه‌های نزیستۀ افراد را وسعت می‌بخشند و به آن‌ها فرصت می‌دهند دنیاهای دیگر را و دنیای دیگران را ببینند، تأمل کنند و همراه شوند. داستان یکی از راه‌هایی است که انسان‌ها را از تنهایی و رنج نادانستن رهایی می‌بخشد و به آن‌ها یادآوری می‌کند تنها نیستند و کسان دیگری در جاهایی دور یا نزدیک، در موقعیتی مشابه، واکنشی متفاوت یا همسان دارند. این‌گونه است که می‌شود این زندگی تکرارنشدنی را چند بار زیست.

در دنیای معاصر که توجه به کودکان و نوجوانان بسیار بیش از گذشته شده، داستان‌های این گروه سنی علاوه بر لذت و سرگرمی، کارکردهای دیگری نیز دارد که آموزش از جملۀ آن‌هاست. البته باید توجه داشت که هر آموزشی را نباید به طور تمام و کمال در داستان جست. همچنین چگونگی بیان آن موضوع و انتقال پیام آموزشی نیز اهمیتی کمتر از خود مفهوم ندارد. «آن کفش‌ها» از این دست داستان‌هاست که در قالب داستان و بدون اشارۀ مستقیم یا لحنی نصیحت‌گونه، هم مفاهیم سواد مالی را بیان می‌کند و هم مفاهیم انسانی‌ای مثل بخشش را.

خلاصۀ داستان

خلاصۀ داستان

بیشتر هم‌کلاسی‌های جِرِمی مدل کفش جدیدی خریده‌اند و روز به روز به تعدادشان اضافه می‌شود. جِرِمی هم از مادربزرگش می‌خواهد آن کفش‌ها را برایش بخرد؛ اما مادربزرگ می‌گوید او به جای کفش، به یک جفت چکمه برای زمستان احتیاج دارد. جِرِمی از فکر آن کفش‌ها بیرون نمی‌آید تا اینکه روزی موقع فوتبال، کفشش پاره می‌شود و مجبور است از داخل کارتنی که برای نیازمندان کنار گذاشته‌اند، کفشی انتخاب کند. آن کفش کمی بچه‌گانه است و  باعث خندۀ بچه‌ها می‌شود؛ همۀ بچه‌ها به جز آنتونیو. جِرِمی حالا بهانۀ خوبی پیدا کرده که مادربزرگ را مجبور به خریدن کفش کند؛ اما آن کفش‌ها گران هستند. جِرِمی ناامید نمی‌شود و در فروشگاه خیریه،‌ یک جفت از آن‌ها پیدا می‌کند. کفش برای او کوچک است؛ ولی جِرِمی انکار می‌کند تا بالاخره آن را بخرد، البته با پول خودش. مادربزرگ هم همان طور که تشخیص داده بود، برای او چکمه می‌خرد. جِرِمی نمی‌تواند در کفش‌های تنگ و کوچک راحت باشد. از طرفی، متوجه می‌شود کفش‌های آنتونیو هم پاره شده و او آن‌ها را با چسب وصله کرده است. جِرِمی در کشمکشی درونی بر سر بخشیدن یا نبخشیدن کفش‌ها به آنتونیو،‌ سرانجام تصمیم می‌گیرد آن‌ها را به او بدهد.

چه می‌خواهیم و چه هست: نیاز و خواسته

روی جلد کتاب، تصویر چند پسربچه با کفش‌های شبیه هم به چشم می‌خورد که کنار یکدیگر ایستاده‌اند و پسربچه‌ای دیگر (جِرِمی) دور از آن‌ها و با کفش‌هایی متفاوت، غمگین ایستاده است. لبخند رضایتی که بر چهرۀ سه پسربچه نقش بسته، احتمالاً نشان‌دهندۀ این است که آن‌ها در مقام مصرف‌کننده، نقش خود را به خوبی ایفا کرده‌اند و حالا با خیال راحت، به مدرسه می‌روند. خیالی راحت از اینکه آن‌ها نیز به جمع دیگران پیوسته‌اند و دیگر تفاوتی بین‌شان نیست. همان طور که بودریار در کتاب «جامعۀ مصرفی» بیان می‌کند،‌ نسل‌های جدید فراوانی را حق طبیعی خود می‌دانند. بنابراین، شاید تفکر مادربزرگی که سعی دارد فرق نیاز و خواسته را به نوه‌اش بیاموزد، کمی قدیمی و کهنه به نظر برسد. البته مادربزرگ جِرِمی با تدبیری هوشمندانه، به او می‌گوید حاضر نیست پس‌اندازش را برای کفش‌هایی که اندازه نیست، خرج کند و جِرِمی مجبور است کفش‌ها را با پول خودش بخرد. مادربزرگ چیزی می‌خرد که «نیاز» جِرِمی است: «مهم نیست چه می‌خواهی،‌ مهم این است چه چیزی لازم داری. تو الآن چکمه‌های مناسب زمستان احتیاج داری.»

مصرف یا قناعت؟

«آن کفش‌ها» تمام دنیای جِرِمی را محاصره کرده؛ نقاشی‌ها، رؤیاها و حتی دیدگاه او را دربارۀ دیگران. او تعداد دستشویی رفتن «نیت» را هم با آن کفش‌های خط‌‌دار سفید می‌شمارد: هفت بار! هر روز تعداد کسانی که کفش‌های جدید را خریده‌اند بیشتر می‌شود و جِرِمی بیشتر از‌ آن‌ها عقب می‌ماند. در هر  سن و سالی،‌  هم‌سالان نقش تعیین‌کننده‌ای دارند که چه چیزی را چطور و به چه میزان باید مصرف کرد. در مقابل، آنتونیو با اینکه پارگی کفشش را با چسب نواری چسبانده، نگران نداشتن آن کفش‌های ساق‌دار دوخط و قضاوت دیگران نیست. او معتقد است تا وقتی کفش‌ها کاملاً پاره نشده‌اند، می‌شود از آن‌ها استفاده کرد. او شاد است، حتی اگر به تنهایی‌ بازی کند. تفکری که قناعت را در آنتونیو نهادینه کرده، بی‌اعتنایی به خواسته‌های دیگران و توجه به نیازهای خود است. گویی جِرِمی خودش نیز خودش را طرد کرده و شاید همین هم باعث شده دیگران با نگاهی تمسخرآمیز به او نگاه کنند. او هر روز آن کفش‌ها را می‌بیند؛ در ویترین مغازه‌ها، آگهی دیوارها و مهم‌تر از همه، پای بچه‌ها! این خواسته به قدری برای او پررنگ شده که گویی نیازی ناگزیر است و به هر شکل ممکن باید آن را تهیه کند. فشاری که هم از هم‌سالان و هم از جامعه و هم از خود جِرِمی به او هشدار می‌دهد که که تا این کفش‌ها را نداشته باشد در بین دوستانش جایی ندارد.

اختیار شخصی و اجبار جمعی

وقتی آنتونیو کفش‌هایی را که جِرِمی به او داده می‌پوشد و به مدرسه می‌رود، لبخند بزرگی حاکی از رضایت از این هماهنگی همگانی با هم‌کلاسی‌ها روی لب‌هایش نقش می‌بندد. نشان دادن این لبخند، معنای بخشش جِرِمی را به کلی دگرگون می‌کند. به طوری که گویی جِرِمی با بخشیدن آن کفش‌ها، به آنتونیِ رها از بند این تفکر خیانت کرده است. شاید بهتر بود تصویر لبخند بزرگ آنتونی، در موقعیتی دیگر و بدون توجه به کفش‌ها و افتخار به داشتن آن‌ها دیده می‌شد.

اما از سوی دیگر، نویسنده عقیدۀ مادربزرگ و اطمینان او را از تصمیمی که گرفته، به خوبی نشان می‌دهد. مادربزرگ وقتی تسلیم خواستۀ جِرِمی می‌شود که مطمئن است او به کفش نو نیاز دارد. با این حال، حاضر نیست برای کفش‌هایی که تنگ و کوچک هستند، پولی بپردازد و با وجود بی‌رحمانه به نظر رسیدن این کار، آن را به خود جِرِمی می‌سپارد تا با پول‌توجیبی‌اش کفش‌ها را بخرد. در واقع، رفتار مادربزرگ کاملاً برآمده از تفکر و عقیدۀ اوست؛ مادربزرگی که نمایندۀ انسان‌های قناعتگری است که بیرون از جامعۀ صنعتی و تبلیغ کنش‌های مصرف‌گرایانه، فقط برای نیازهای خود اصالت قائل هستند.

فعالیت با کتاب

کتاب، چند موضوع دارد: تشخیص نیاز و خواسته، بخشش و پس‌انداز. این موضوع‌ها به طور مستقیم به سواد مالی مرتبط‌اند. از آن‌جا که کودکان مانند بزرگسالان تفکر اقتصادی ندارند و هنوز این مفهوم برای آن‌ها شکل نگرفته، در برابر چنین موقعیت‌هایی معمولاً هیجانی رفتار می‌کنند و ترجیح می‌دهند به میل و خواستۀ کنونی خود بپردازند. بنابراین،‌ گام اول، آشنایی با مفاهیم نیاز و خواسته است تا به دنبال آن، بشود راه تصمیم‌های درست را نیز به آن‌ها آموخت. یکی از ساده‌ترین و دردسترس‌ترین روش‌ها، تهیۀ فهرستی از نیازها و خواسته‌ها و اولویت‌بندی آن‌هاست. گفت‌وگو دربارۀ دلایل این اولویت‌بندی، تمام جنبه‌های آن نیاز یا خواسته را آشکار می‌سازد و به احتمال زیاد، فهرست را کوچکتر از قبل می‌کند. به این ترتیب،‌ کودک گام به گام به شناسایی اصلی‌ترین نیاز نزدیک می‌شود.

در گام بعد می‌شود از هرم مصرف استفاده کرد: از آن چه داری استفاده کن، امانت بگیر، تاخت بزن، دست دوم بخر، بساز، بخر. این هرم در بیشتر تصمیم‌گیری‌ها برای خرید به کار می‌آید و توجه به آن، واقعیتی را پیش رو می‌گذارد که شاید در نگاه اول، کمتر به آن توجه شود. ترتیب این هرم به شکلی است که خرید، آخرین گزینه است و بعد از مراحلی قرار می‌گیرد که هر کدام، سیری تقریباً طولانی دارند. در واقع، زمانی وقت خرید کالای جدید است که استفاده از کالای قبلی به معنای واقعی امکان‌پذیر نباشد. 

با اینکه این هرم چندان شناخته‌شده نیست و شاید عدۀ کمی طبق آن تصمیم به خرید بگیرند یا نیازهای واقعی خود را شناسایی کنند، آشنایی اولیه با آن، کمکی به ثبات و تبدیل شدن قناعت به سبک زندگی است. یکی از راه‌های شناخت این هرم، نصب در خانه و مراجعه به آن در هنگام خرید است. این همان راهی است که مادربزرگ جِرِمی نیز در پیش گرفته بود: توجه به رفتار شخصی و عمل بر اساس عقیده و تفکر. به این ترتیب، کودکان کم‌کم می‌آموزند خرید، اولین و تنها گزینه نیست. همچنین، بخشش وسایلی که دیگر برای آن‌ها کارایی ندارد، نیازی را از شخص دیگری برطرف خواهد کرد. یعنی همان طور که خودشان ممکن است وسیله‌ای را امانت بگیرند یا از شخص دیگری دریافت کنند، با بخشش یا امانت دادن به دیگران، این چرخه را حفظ خواهند کرد.

هشتگ‌های مرتبط


نظر خود را بنویسید

مطالب پیشنهادی