شبی برای همه

یادداشتی بر فیلم سینمایی «نگهبان شب»

رسول زمین دارد، اما آب ندارد و به جایی می‌رود که زمین ندارد، اما آب هست. او در پی کار می‌دود و این صداقت بی‌پیرایه‌اش او را به زندگی در آسمان‌ها می‌رساند. جایی که دیگر لازم نیست بدوی، باید بنشینی و دویدن‌ها را از بالا نظاره کنی؛ چیزی که غایت سواد مالی است؛ رها از پول، مفهومی به نام آزادی مالی.

رسول به این آزادی از مسیر آزادگی‌اش می‌رسد و نه از مسیر آزردگی از دنیا و آن چه با او رفتار می‌شود. رسولِ سادۀ داستان در میدان زرنگ‌بازی محسن کیایی بازی می‌کند. ناآگاهانه سفته و کاربرگ‌های بانکی را، از مدارک افتتاح حساب تا گرفتن وام و دسته چک، یکی پس از دیگری امضا می‌کند. این ناآگاهی‌ها گر چه او را وارد بازی‌ای خطرناک و در پی آن راهی زندان می‌کند، آزاد باقی می‌ماند و سهم خود را از این بازی کثیف پس می‌زند.

در فیلم، چنین سادگی و صداقتی ارزشمند تبیین می‌شود و چنان زرنگ‌بازی و دودوزه‌بازی‌ای ضدارزش. این ارزش‌های اصیل زندگی در بُعد مالی نقش پررنگی دارد و به بیان دقیق‌تر، بُعد مالی زندگی جای حکمرانی این ارزش‌ها و زمینهٔ ملموس‌تر تبلور آن‌هاست. فیلم به خوبی از پس این آموزۀ متعالی در سواد مالی برمی‌آید. زندگی یکپارچه آن‌چنان نیست که زندگی مالی جدا از کل زندگی باشد. رسول همان صداقت و سادگی در همراهی با طبیعت و حیوانات را در امور مالی‌اش نیز جاری می‌کند. با این وصف، به غایتِ سواد مالی، یعنی آزادی مالی، نزدیک و نزدیک‌تر می‌شود.

سواد مالی نه فریادهایی برای «ثروتمند شدن» است و نه توجیه‌هایی برای «فقیر ماندن». سواد مالی گذرگاه است. عبور از این هر دوست؛ فقر و ثروت. گام‌هایی است برای وابسته نبودن به پول و رهایی از آن که گاه با «داشتن و دل نبستن» و گاه با «نداشتن و دل کندن» فراهم می‌شود. رسول ندارد و نمی‌خواهد و از همین رو، از لذت‌های کوچک و داشته‌های ناچیز لذت می‌برد؛ از مبلی مستعمل در بیابانی کنار آتش تا دختری کم‌شنوا در اتاقی از برجی نیمه‌ساخته.

سواد مالی نه فریادهایی برای «ثروتمند شدن» است و نه توجیه‌هایی برای «فقیر ماندن». سواد مالی گذرگاه است. عبور از این هر دوست؛ فقر و ثروت.

آن پیرمرد باغبان هم کارمای خشک کردن باغ را برای انبوه‌سازی دریافت می‌کند و نمی‌داند کیست و کجاست و کجا باید برود. پیام رسول به او از قول پدرش این است: هر که به درخت بی‌احترامی کند، حواس‌پرتی می‌گیرد. پیرمرد خودش را گم می‌کند. در فرصتی که برای خود می‌بیند، معجزۀ رسول را در صداقت و بی‌جنمی می‌پذیرد و خانواده‌اش را به او می‌سپارد و به اتاق و دختری او را آقای زندگی بعد از خود می‌کند.

رسول اما می‌پنداشته که محسن کیایی فرستادۀ خداست و حال آنکه خودش فرستادۀ خدا بوده؛ نه از قبل، که از فرایند عمل صادقانه و عشقی خالصانه به منجلاب انبوه‌سازی کشیده می‌شود. جایی که پیرمرد نیز به اشتباه خانهٔ خود را فروخته و در آنجا سرمایه‌گذاری کرده است. چه بسیار معلمان دیگری نیز چون این پیرمرد از زندگی خود برای سرمایه‌گذاری زدند؛ اشتباهی در سواد مالی که به دشواری جبران می‌شود.

«نگهبان شب» آموزه‌های سواد مالی را جار نمی‌زند، نشان می‌دهد. اینکه سیاست‌گذار در قانون‌گذاری برای انبوه‌سازی به خطا رفته و اینکه در لایۀ بعدی، پیمانکار یا انبوه‌ساز در آب گل‌آلود فساد اداری و همراهی سیاسی دنبال ماهی بزرگ‌تری است و اینکه سرمایه‌گذاران در پیش‌خرید و نظارت درست عمل نکرده‌اند و اینکه رسول جزء ناچیز و نادیدنی این فرایند است. یک نگهبان آن هم در شب، باعث نمی‌شود او درست عمل نکند. سواد مالی همین است، درستی و راستی در سطح فردی. کلان و خرد اقتصاد هر چه باشد، تو در بزنگاه تصمیم‌گیری باید درست عمل کنی.

«نگهبان شب» به درستی نشان می‌دهد که شب برای همه شب است. مشکل مالی، مشکل رسول نیست؛ مشکل رسول هم هست، مشکل انبوه‌ساز هم هست و مشکل معلمان هم هست. شب برای کسی متفاوت نیست جز برای نگهبان که بیدار است.

هشتگ‌های مرتبط


نظر خود را بنویسید

مطالب پیشنهادی