برنامۀ «شب آفتابی» رادیو اقتصاد، یکی از پرمخاطبترین برنامههای این شبکۀ رادیویی است که شنبه تا چهارشنبۀ هر هفته، از ساعت 22 تا 23 به صورت زنده و مستقیم به گفتوگو با مشاوران و کارشناسان خبرۀ اقتصادی میپردازد. دکتر کمیل رودی، مدیر آکادمی هوش مالی، سهشنبه 28 تیرماه، مهمان این برنامه بود. در ادامه، چکیدهای از سخنان دکتر رودی در این برنامه خواهد آمد.
چیستی و اهمیت سواد مالی
اگر مردم حتی در سیاستهای درست دولت مشارکت نداشته باشند، آن سیاستها با شکست مواجه میشود. لازمۀ این مشارکت، آگاهی داشتن است؛ دانستن اینکه قوانین اقتصادی چیست و این مؤلفهها چگونه به هم ربط دارد. همین دو نکته برای اهمیت سواد مالی کافی است. اگر بپذیریم که در حال حاضر در جنگ اقتصادی به سر میبریم، پس این جنگ لوازمی دارد. همان طور که در زمان جنگ آموزشهای عمومی به شهروندان داده میشد تا آسیب کمتری ببینند، برای جنگ اقتصادی هم باید آموزشهای عمومی داده شود. این آموزشها کمک میکند افراد جامعه خود به بخشی از بحران تبدیل نشوند؛ بلکه بخشی از راهحل باشند. سواد مالی برای رسیدن به آرامش و اعتماد به نفس کمک میکند؛ چون راه تصمیمگیری درست را میآموزد. در گذشته تصمیمها نسل به نسل منتقل میشد؛ اما در دنیای امروز، نسل به پنج سال کاهش یافته است. همین تفاوت باعث میشود آموزههای بیننسلی و تجربههای گذشتگان و بزرگترها دیگر کارآمد نباشد، بلکه نسل جدید باید آموزش ببیند.
سواد مالی شش سرفصل دارد: خرج و پسانداز، اعتبار و بدهی، کاریابی و درآمد، سرمایهگذاری، مدیریت ریسک و بیمه، تصمیمگیری. این شش سرفصل سیوشش موضوع اصلی دارد و صدوبیستوهفت مفهوم. کسی که این مفاهیم را بیاموزد، باسواد مالی است. در واقع، در هر حوزه باید دانش، بینش و مهارت لازم را داشت. مثل سرمایهگذاری در بورس که سواد مالی به افراد بدون مهارت توصیه میکند آن را به متخصصان واگذار کند، به جای اینکه خودش مستقیم وارد سرمایهگذاری شود.
هر چه دنیای مالی جلوتر میرود، ابزارهای مالی پیشرفتهتری میآید و خدمات مالی بیشتری در دسترس مردم قرار میگیرد. شرط اینکه مردم از این محصولات، ابزارها و خدمات درست استفاده کنند، این است که از آنها آگاه باشند. افزایش سواد مالی کمک میکند مردم از خدمات و ابزارها بهتر استفاده کنند. سواد مالی رشتۀ تحصیلی نیست که مخصوص و محدود به کسانی باشد که در دانشگاه درسش را خوانده باشند؛ بلکه در دستهبندی سوادهایی قرار دارد که یونسکو تعریف کرده و همه باید بلد باشند. بنابراین، فراگرفتنی و همگانی است و میشود آن را ارتقا داد، مثل ورزش همگانی. همه باید از بدن خود مراقبت کنند و ورزشهای عمومی انجام دهند؛ اما معنایش این نیست که همه باید قهرمان المپیک یا ورزشکار حرفهای باشند. دربارۀ سواد مالی هم همین طور است. برای بهکارگیری آن حتماً نباید به یکی از این نهادها وصل شد. هر کس پولی به دست میآورد (نه لزوماً با کار) و هر کس پولی خرج میکند، باید باسواد مالی باشد.
خروجی سواد مالی
نتیجۀ بهکارگیری سواد مالی دو اتفاق مهم است: امنیت مالی و آزادی مالی. امنیت مالی یعنی اگر شخص هیچ درآمدی نداشته باشد، تا چند وقت میتواند با همین کیفیت به زندگیاش ادامه بدهد. سواد مالی کمک میکند طول دورهای که به کیفیت زندگی افراد آسیبی نمیرسد، بیشتر شود. کرونا درس بزرگی در این زمینه بود. ممکن است اتفاقی بیفتد که درآمدهای ما یکیدو سال دچار اختلال شود. اگر باسواد مالی باشیم، به خوبی از این دوران عبور میکنیم. پس هر کسی که با پول کار میکند، به سواد مالی نیاز دارد. در واقع، همه به این سواد نیاز دارند. سؤال اصلی این است که آیا به درستی از پول استفاده میکنیم.
وقتی زندگی به ما فشار میآورد، یعنی هزینههای ما بیشتر از درآمدمان است. حال باید دید چه کارهایی میشود برای رفع این بحران کرد و آیا سواد مالی در این زمینه آموزهای دارد. یکی از راهکارهای پیشنهادی سواد مالی، بودجهنویسی است. شاید در نگاه اول به نظر برسد این کار مخصوص دولت یا سازمانها و شرکتهای بزرگ است؛ اما اشخاص و افراد هم بودجه دارند. نوشتن ماهانهٔ هزینهها نوعی بودجهنویسی است که شخص را متوجه میکند در یک ماه هزینههایش صرف چه چیزهایی میشود. سواد مالی پیشنهاد میدهد تا سه ماه فقط به این سرفصلها نگاه کنیم و ببینیم این همان وضعیتی است که مدنظر ما بوده و آیا لازم است در آن تغییری بدهیم. در واقع، این کار به ما آگاهی میدهد و چیزی را تحمیل نمیکند. این خود ما هستیم که متوجه هزینههای افراطیمان میشویم و تصمیم میگیریم آنها را به حداقل برسانیم یا حذف کنیم. در اینجا باید دو مسأله را از هم تفکیک کرد: نگرانی مالی و مسألهٔ مالی. برای اینکه نگرانی را حل کنیم و راهی برای باز کردن این کلاف سردرگم بیابیم، مهمترین کار این است که هزینهها را بنویسیم. در این صورت است که ساختار مسأله پیدا میکند. میبینیم درآمدمان چقدر است و هزینههایمان چقدر. پس به دنبال راهی برای جور شدن دخل و خرج میگردیم. ما میدانیم به طور تقریبی چقدر درآمد داریم؛ اما چیزی که از آن آگاهی نداریم، این است که پولمان کجا خرج میشود. با نوشتن تک به تک هزینهها روی کاغذ و محل خرج آنها، میفهمیم پولمان کجا و در چه مسیری خرج میشود. آیا آن مسیر را دوست داریم و همانی است که میخواهیم یا خیر.
حال ممکن است این سؤال پیش بیاید که نوشتن هزینهها در صورتی منطقی و عملی است که درآمد و شغلی باشد. اگر کسی بیکار باشد یا روزمزد است یا کمکهزینه میگیرد، نوشتن هزینهها برایش مفید است؟ آیا با نوشتن بدهیها از آنها کاسته میشود یا قیمتها ارزان میشود؟ مشخص است که در بیرون اتفاقی نمیافتد، بلکه این اتفاق درونی است. شخص آگاهی پیدا میکند و وضعیتش برای خودش شفاف میشود. میداند به طور دقیق چقدر بدهی دارد و مدت زمان بازپرداختش چه مدت است. شاید کسی تصور کند در وضعیت بحرانی است؛ اما وقتی همه چیز را بنویسد و با واقعیت روبهرو شود، آن قدرها هم وضعیتش وخیم نباشد. پژوهشهای جهانی نشان میدهد کسانی که وضعیتشان بحرانیتر است یا زیر متوسط هستند، سواد مالی کمک بیشتری به آنها میکند که ارتقا پیدا کنند و نظم مالی بهتری به زندگیشان بدهند. خودخوریها و تصورات واهی از وضعیت مالی، در واقع نوعی مقاومت در برابر آموزش است. معمولاً ما وقتی در مهارتی ضعیف هستیم، سعی میکنیم آن را ارتقا دهیم و عالی شویم؛ اما اگر در مهارتی خوب باشیم، تلاش چندانی برای بهبود آن نمیکنیم. دربارهٔ وضعیت اقتصادی هم به همین گونه است. اگر وضع مالیمان خوب باشد، همان طور میماند؛ اما اگر در فقر به سر ببریم، احتمال ثروتمندتر شدن یا دستکم بهبود وضع مالیمان خیلی بیشتر از حالت اول است؛ چون شیب ما برای تصمیمگیری و اقدام بیشتر است. ما باید بدانیم که نقاط ضعف ما جایگاه پیشرفت و پرش ماست.
تجربه نشان داده در این سه ماه تغییرات خود به خودی مؤثری رخ میدهد که برآمده از خودآگاهی است و نه تحمیل بیرونی. پایان ماه سوم هنگام تصمیمگیری است. برای مثال، ممکن است شخص ترجیح بدهد به جای استفادهٔ بیرویه از تاکسی اینترنتی، از حمل و نقل عمومی استفاده کند. این تصمیم باعث میشود روی بودجه کنترلی اعمال کند، بدون خساست یا ریاضت. شاید ابتدا کمی سختی داشته باشد؛ اما در بلندمدت قطعاً نتیجهبخش است و از هزینههای بیشتر در آینده پیشگیری میکند.
سواد مالی و تورم فزاینده
با توجه به تورم رو به رشد، طبیعی است این نگاه وجود داشته باشد که کنترل دخل و خرج و مدیریت درآمد در صورتی که تورم روز به روز بیشتر میشود، چندان کارآمد نخواهد بود و گرهی از مشکل باز نمیکند. موقعیتی فرضی را در نظر بگیریم که در جادهای مشغول رانندگی هستیم که در بدترین وضعیت ممکن است. ماشین ایمنی کافی ندارد و از قوانین بازدارنده و پلیس هم خبری نیست. آیا عقلانی است که ما هم رانندگی ایمن نداشته باشیم و خطر کنیم؟ در واقع، خودمان هم به بد بودن اوضاع دامن بزنیم و با دست خودمان به هلاکت بیفتیم. اگر سیستم اقتصادی خراب است، تصمیمگیریها نادرست است یا قوانین غیربازدارنده کارکرد ندارد، نباید باعث شود ما تصمیم اشتباه بگیریم و وضعیت خود و خانوادهمان را نامطلوب کنیم. انسان پروردۀ سیستمها و موقعیت اجتماعی نیست؛ بلکه پروردۀ ارادۀ خود است. نمونهاش مبارزان سیاسی هستند که در سیستمی خلاف باورهایشان قیام کردند. ممکن است افراد انتقادهایی به ساختارها یا تصمیمها داشته باشند؛ اما این باعث نمیشود خودشان هم اشتباه رفتار کنند، بلکه باید دقیقتر عمل کنند.
رفاه مالی با افزایش درآمد یا کاهش هزینه؟
رمز مدیریت مالی در پیچیدگی نیست، بلکه در دشواری است. این رموز ساده است؛ اما انجامش سخت است و اراده میخواهد. اگر کسی به نتیجه برسد که برای رسیدن به رفاه مالی و ثروتمند شدن، بهتر است درآمدش را افزایش دهد، با دو مسأله روبهرو میشود: زمانبر بودن و دشوار بودن. برای افزایش درآمد باید مهارت تازهای فرا گرفت که هم زمانبر است و هم سختیهای خودش را دارد. راه دیگر، کاهش هزینهها و مدیریت آنهاست که همین الان هم میشود برایش تصمیم گرفت. البته شاید این کار هم دشوار به نظر برسد که در جای خود توضیح خواهم داد.
حال به افزایش درآمد برگردیم. اگر درآمد افزایش یابد، آیا هزینهها هم افزایش پیدا میکند؟ معمولاً بله. وقتی مدیریت هزینه را بلد نباشیم، افزایش درآمد کمکی به بیشتر شدن ثروت خالص نمیکند؛ چون ثروت خالص تفاوت درآمد و هزینه است. این تفاوت است که به ثروت میانجامد. اگر کسی توانایی مدیریت هزینههایش را نداشته باشد، با افزایش درآمد هزینههایش هم افزایش پیدا میکند. بنابراین، اولین گام برای دستیابی به ثروت خالص، مدیریت پولی است که از جیب ما خارج میشود. بعد از آن، هر چه افزایش درآمد داشته باشیم، به ثروت خالص میانجامد. افزایش درآمد گامهایی دارد که حتماً باید آن را انجام داد؛ ولی مدیریت هزینه و کاهش آن هم زمانبر نیست و هم راحتتر به آن دست مییابیم. ضمن اینکه کمک میکند وقتی به افزایش درآمد رسیدیم، کنترل هزینههایمان دست خودمان باشد.
نکتهای که باید دربارهٔ افزایش هزینه اضافه کنم، این است که معمولاً در بین افراد عادی جامعه، حدود 10 تا 15 درصد هدررفت هزینه وجود دارد؛ یعنی هزینه میکنند، اما به کیفیت زندگیشان اضافه نمیشود. این نکته با نوشتن سهماههٔ مخارج آشکار میشود. پیشنهاد سواد مالی این است که این هدررفت هزینه، به چیزهایی مثل سرمایهگذاری تبدیل شود.
آموزش سواد مالی به کودکان و نوجوانان
معمولاً آموزش سواد مالی بر حسب سن، از شیوهٔ غیرمستقیم به مستقیم انجام میشود. در سنین کم، مثل پیشدبستانی، آموزشها در قالب داستان و به روش غیرمستقیم است. با کمک داستانهای سواد مالی که در همین زمینه چاپ شده، کودکان با این موضوع آشنا میشوند و مفاهیم مختلف را میآموزند. این کتابها حتی به صورت شنیداری و کتاب گویا در اختیار علاقهمندان قرار دارد. در کشورهای مختلف این آموزشها از چهارپنجسالگی و در قالبهای مختلفی مثل داستان، نمایش، سرود و تئاتر آموزش داده میشود. با ورود به مقطع دبستان، این شیوهها مستقیمتر میشود.
اقدامات نظامهای آموزشی کشورهای مختلف در این زمینه متفاوت است. در دنیا آموزشگاههایی موازی با مدارس وجود دارد. در برخی از کشورها درسی فوق برنامه با عنوان سواد مالی در مدارس ارائه میشود که اختیاری است. در بعضی کشورها هم سواد مالی جزء درسهای تخصصی و اجباری است. برخی از کشورها هم سواد مالی را با درسهای اصلی تلفیق کردهاند که نقطهٔ ایدئال آموزش است؛ یعنی نظام آموزش و پرورش باید به جای آموزشمحور بودن، مهارتمحور باشد.
در ادامه، گفتوگوی دکتر کمیل رودی، در برنامۀ شب آفتابی را بشنوید: